«تحلیل بحرانهای موثر بر امنیت اجتماعی ایران از سال 1367 تا 1386 - عوامل، روندها و تجربهها» یکی دیگر از طرحهای منظومه تحقیقاتی طرح جامع مطالعات امنیت اجتماعی است.
امنیت از جمله دغدغههای دولتمردان هر کشوری است. امنیت، پدیدهای است که دارای دو بُعد داخلی و خارجی است. در بُعد داخلی (آنچه که دغدغة این تحقیق میباشد) امنیت با مقولهای با عنوان «بحران» مواجه است.
بحرانها موقعیتهایی هستند که مستلزم پاسخدهی آنی و اختصاص منابع فوقالعاده بوده و با به خطر انداختن هدفهای برتر نهاد تصمیمگیرنده موجب سردرگمی و غافلگیری میشوند. از اینرو، هر بحران ثبات و تعادل نظام یا زیرنظامها را مورد تهدید قرار میدهد و امکان بر هم زدن نظم و امنیت مجموعه را فراهم میسازد.
با توجه به اهمیت موضوع و در این زمینه گفتگویی انجام دادهایم با جناب آقای عسگری مجری طرح مذکور، لازم به ذکر است که در ابتدا این طرح را جناب آقای دکتر عبدالرضا امیری انجام دادند که در ادامه جناب آقای عسگری کار را تکمیل و نهایی کردند.
با تشکر از جناب آقای عسگری، در ابتدا:
سوال: مختصری از بیوگرافی علمی خود را بفرمایید.
آقای عسگری: بنده مدرک لیسانس خود را در رشتة علوم سیاسی از دانشگاه شهید بهشتی و کارشناسی ارشد را نیز در رشتة علوم سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی اخذ کردهام. همچنین در کنار سوابق آموزشی محدود، دارای تألیفاتی نیز هستم. کتابهای «شورش و استراتژی مقابله با شورشگری» (مرکز تدوین کتب درسی سپاه پاسداران)، «قدرتافکنی: الزامی برای بازدارندگی» (پژوهشکدة مطالعات راهبردی)، «جنگ نرم در عرصة دفاع ملی» (نویسندگی و گردآوری برای دانشگاه امام صادق (ع)، «شیوه جنگ جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی» (مرکز تحقیقات راهبردی دفاعی)، فرهنگ راهبردی جمهوری اسلامی ایران (نویسندگی و گردآوری برای مرکز تحقیقات راهبردی دفاعی) بخشی از فعالیتهای پژوهشی بنده هستند. افزون بر این کتابها، بنده دهها مقاله در نشریات معتبر کشور در عرصة مباحث دفاعی – امنیتی به نگارش درآوردهام. افزون بر این موارد، بنده در اجرای چندین طرح تحقیقاتی نیز مشارکت و همکاری داشتهام.
سوال: جناب آقای عسگری با تشکر از وقتی که در اختیار گروه قرار دهید لطفاً در ابتدا منظور، اهداف و سوالات اصلی تحقیق را بیان فرمایید.
آقای عسگری: این تحقیق با هدف پاسخگویی به سه پرسش اصلی زیر انجام شده است:
(1) بین سالهای 1388-1368 چه بحرانهای اجتماعی در ایران روی داده است؟
(2) بین بحرانهای رصد شده چه چرخه حیات بحرانی قابل مشاهده است؟
(3) متغیرهای مؤثر برآغاز و انجام بحرانهای مذکور کدامند؟
در رابطه با هدفهای تحقیق باید عرض کنم که اهداف این تحقیق عبارت هستند از:
(1) شناخت و تحلیل بحرانهای اجتماعی از سال 1368 تا 1388 در ایران.
(2) شناخت و تحلیل متغیرهای مهم و اساسی تأثیرگذار بر چرخه حیات بحرانهای مؤثر بر امنیت اجتماعی از سال 1368 تا 1388 در ایران .
(3) شناخت و تحلیل پیامدها و اثرات بحرانهای اجتماعی مؤثر بر امنیت اجتماعی در 20 سال گذشته.
(4) ارائه مدل مناسب برای مطالعه، نحوه شکلگیری و مدیریت بحرانهای مؤثر بر امنیت اجتماعی.
سوال: بحرانهای بررسیشده در این تحقیق بر اساس چه معیار و ملاکی انتخاب شدند؟؛ و آیا بحرانهای دیگری هم بودند که در این تحقیق احصاء نشدند؟ چرا؟
آقای عسگری: بهمنظور شناسایی بحرانهای امنیتی، شاخصهایی مورد نیاز است. از اینرو در این تحقیق، معیارها و شاخصهایی که براساس آنها بحرانهای امنیتی شناسایی شدند، شامل موارد زیر هستند:
(1) سازمانها و نهادهای امنیتی، بحران را احساس کرده و بر آن برچسپ امنیتی بزنند.
(2) تخاصم و بروز رفتارهای خشونتآمیز تشدید شود.
(3) روابط بازیگران مؤثر در بحران، تغییر کیفی پیدا کند.
(4) گروههای مشخصی از جامعه و رسانهها آن را بحران امنیتی بدانند.
(5) سازمانها و نهادهای امنیتی انتظامی به عنوان یک بازیگر مؤثر در آن ظاهر شوند.
(6) موجب افزایش ترس و ناامنی در بین بازیگران و جامعه شوند.
(7) آینده به شدت غیرقابل پیشبینی شده و نظام کنترلی رو به ضعف گذارد.
(8) انسجام اجتماعی تضعیف، و جامعه به سمت قطبی شدن پیش برود.
(9) اعتماد در بین بازیگران به شدت کاهش یافته و آنها در تعاملات خود بدترین فرضها را در نظر گیرند.
(10) در زندگی عادی و روزمره، اخلال چشمگیری مشاهده شود.
(11) در مدیریت بحران، توسل به شیوههای خارج از عرف معمول سیاسی مطرح شود.
در مورد اینکه آیا بحران دیگری نیز بود که میتوانست موضوع این تحقیق باشد و مورد بررسی قرار گیرد، باید عرض کنم که بهنظر بنده برمبنای شاخصهای یادشده، تقریباً تمامی بحرانهای امنیتی دو دهة مورد نظر، پوشش داده شده است.
سوال: از چه منابعی برای تشریح بحرانها استفاده کردهاید؟
آقای عسگری: بدون شک، پرداختن به چنین موضوعاتی، کار بسیار دشواری است. بخش عمدهای از دشواری کار به تازه بودن و حساسیت موضوع برمیگردد. با توجه به ماهیت امنیتی موضوع، منابع در دسترس و مناسب برای انجام این تحقیق بسیار محدود و دسترسی به آنها بسیار دشوار بود. با وجود این موانع، تلاش شد با همکاری برخی دوستان و با مراجعه به مراکز ذیصلاح و مرتبط و استفاده از پایاننامههای انجام شده (البته برخی از این پایاننامهها براساس مصاحبه با مدیران اجرایی و عملیاتی بحرانها انجام شده است)، گزارشهای دارای طبقهبندی، مقالههای تهیه شده، مصاحبه و گفتوگو با برخی مسئولان و افراد صاحبنظر، اطلاعات مورد نیاز گردآوری و براساس آنها، تحلیلهایی در راستای تبیین بحرانها ارائه شود.
سوال: شناخت و ریشهیابی بحران از اهمیت بهسزایی برخوردار است؟ فرآیند این کار چگونه است و اصولاً تشخیص آن توسط چه کسانی باید صورت گیرد تا بهدرستی انجام شود؟
آقای عسگری: همانگونه که در متن پژوهش نیز اشاره شده است، شناخت بحرانها مقولهای بسیار حائز اهمیت است. در رابطه با ریشهیابی و مرجع شناسایی بحرانها دو نظر عمده وجود دارد. نظر و دیدگاه نخست، دیدگاه «اعلامی» است. از نظر این دیدگاه، زمانی امری به یک موضوع امنیتی مبدل میشود که همچون تهدیدی اساسی برای یک موجود جلوه کند و توسل به تدابیر فوقالعاده را برای مهار آنها موجه سازد. بنابراین برای آنکه بتوان مسئلهای را امنیتی کرد، باید آن مسئله تهدید برجستهای باشد که بتوان گفت با خطر از بین رفتن یا لطمهدیدن اصلی یا نتیجه جبرانناپذیر دیگری همراه است تا به این ترتیب، بتوان اتخاذ اقدامات فوقالعاده را مشروع جلوه داد. البته این دیدگاه با انتقادهایی مواجه است. نخست آنکه براساس این دیدگاه، بودن همة بازیگران، بازیگران میتوانند امنیتیساز باشند که پدیدهای خطرساز و چالشبرانگیز است و دوم آنکه، به گمان این دیدگاه، بحرانها قاعدهمحور و قابل پیشبینی هستند، که این گونه نیست.
دیدگاه و نظر دیگر، دیدگاه «کشف» است. در این دیدگاه فرایند امنیتی شدن بحرانها مبتنی بر دو فرایند «کارشناسی» و «تحلیل و مطالعه و ارائة برآوردهای اطلاعاتی و امنیتی» است. پس در این دیدگاه، بازیگران تصمیمساز امنیتی، نقش مهمی را ایفا میکنند. این دیدگاه نیز با نقدهای زیر روبهرو است. البته با توجه به قابلپیشبینی نبودن بحرانها، بهنظر میرسد اگر این فرایند با سرعت بالایی انجام شود میتواند راهکار مناسبی باشد. تشخیص وقوع یک بحران امنیتی باید بر عهدة یک مرکز ویژة مدیریت بحران (که میتوان شورای عالی امنیت ملی نیز باشد) قرار گیرد. در مورد سایر بحرانها نیز مقامهای محلی باید دارای قابلیت و اختیار لازم برای تصمیمگیری جهت مهار و کنترل بحرانها باشند.
سوال: برای تحلیل بحرانها از چه روش و یا روشهایی استفاده کردهاید؟
آقای عسگری: بنده در این تحقیق برای تحلیل و تبیین بحرانها از نظریههای زیر بهره بردم. نظریة نخست، نظریة محرومیت نسبی تد رابرت گر بود. رابرت گر، با طرح نظریة محرومیت نسبی 1 جامعترین تلاش را در میان نظریههای روانشناختی برای تبیین شورشها و بحرانها انجام داده است. فرض اصلی او این است که پیششرط بحرانهای اجتماعی، محرومیت نسبی است. منظور او از محرومیت نسبی، تصور ذهنی اختلاف میان انتظارات ارزشی کنشگران و تواناییهای ارزشی ظاهری در محیط آنهاست. انتظارات ارزشی، کالاها و شرایط زندگی هستند که افراد معتقدند حق دارند آنها را داشته باشند. تواناییهای ارزشی، شرایطی هستند که شانس متصور کسب یا حفظ ارزشهایی را که اشخاص به شکلی مشروع انتظار کسب آنها را دارند، تعیین میکنند: یعنی آنچه در واقعیت انتظار میرود که به دست آید.
نظریة دوم، نظریة رفتار جمعی نیل اسملسر است. باوجود آنکه نیل اسملسر در زمره آن دسته از صاحبنظرانی
است که به طور مستقیم درخصوص بحران به طرح نظریه نپرداخته است، ولی میتوان از نظریة رفتار جمعی او، دیدگاه او در مورد بحران را استخراج کرد. او معتقد است که عوامل تعیینکنندة رفتارهای جمعی مانند بحران، به شکل خاص و منحصر به فردی با هم ترکیب میشوند تا به یک رفتار جمعی خاص شکل دهند. او تلاش نموده دیدگاه خود را در قالب شش عامل «شرایط مساعد ساختاری»، «فشار ساختاری»، «عقاید تعمیمیافته»، «عوامل تسریعکننده»، «بسیج» و «عملکرد کنترل اجتماعی» تبیین کند.
علاوه بر این، بنده در تحلیل بحرانها از الگوی تبیینی چرخة بحرانها بهرهبرداری نمودهام. در موضوع چرخة بحرانها چندین نظریه مطرح است که بنده نظریة شوارتز را برگزیدهام. او سه دوران مشخص «شکلگیری»، «اوجگیری» و «پایانگیری» را برای یک بحران ترسیم میکند که بنده نیز از این چرخه در توصیف بحرانها استفاده کردهام.
سوال: لطفاً درباره انواع مختلف بحرانها توضیح دهید و بفرمایید ریشه بحرانها در جوامع مختلف چه مولفههای مشترک و متفاوتی دارند؟
آقای عسگری: در ادبیات موجود، بحرانها در معمولترین شکل به زیرمجموعههایی مانند بحرانهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و طبیعی تقسیم میگردند. بحرانهای اجتماعی زمانی به وجود میآیند که مسائل و مشکلات ناشی از سایر بحرانها از سطوح نخبهای عبور کرده و به سطح وسیعتر یعنی گروههای اجتماعی گسترش یافته باشد. در گونهشناسی بحران، بحرانهای اجتماعی از اهمیت خیلی زیادی برخوردار هستند و زمانی حادث میشوند که اختلالات پدید آمده، تعادل عمومی، عملکرد بهنجار و معمول جامعه را به مخاطره افکنند. یک بحران اجتماعی نشان از آن دارد که جامعه فاقد توانایی سامانیابی و تامین و حفظ نظم اجتماعی است و استعداد و قابلیت درونی خود را برای حل مسائل مرتبط با تطور و توسعه جامعه از دست داده است.
در رابطه با بحرانهای سیاسی باید گفت که مهمترین موضوع قابل بحث در دنیای سیاست، نظارت بیرونی از طریق تمرکز قدرت، مشروعسازی و اعتمادگزینی قواعد بازی برای اعمال قدرت و نظارت است. بحران سیاسی، بحران مشروعیت نظام حاکم و گفتمان سیاسی مسلط است. آنگاه که نخبگان سیاسی یک جامعه استعداد و قابلیت تولید و بازتولید ارتباطات و مناسبات مبتنی بر اعتماد و مقبولیت خود را از دست میدهند و سیستم سیاسی دچار ناکارآمدی میشود، بحرانهای سیاسی حادث میشوند. این بحران موجب از دست رفتن وحدت اجتماعی در مجموع پیکر جامعه میشود.
بحران در حوزه اقتصاد دربرگیرنده اُفت تند و چشمگیر قیمتها، کاهش گسترده تولیدات، افزایش شدید بیکاری، کاهش شدید درآمد، کاهش تند ارزش اوراق بهادار و ... میشود. ویژگی مهمی که بحران اقتصادی را از بقیه بحرانهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی متمایز میکند، مربوط به آشکاربودن و اجماع بیشتر در بحرانیخواندن شرایط و اوضاع است. این نوع بحران خاصیت گسترش زیادی دارد و میتواند بهسرعت از نقطهای به نقطه دیگر منتقل شود. برای مثال بحران اقتصادی اخیر از بازار مسکن آمریکا آغاز و بهسرعت بازارهای مالی و تولیدی را در برگرفت و پس از مدت کوتاهی به سراسر دنیا گسترش یافت. بحرانهای اقتصادی اغلب ریشه در ساختار نظری علم اقتصاد داشته و بر اثر تناقضات داخلی نظام اقتصاد جهانی و ملی شکل میگیرد.
از میان بحرانهای مهم و خطرناکی که زندگی انسانها را تهدید میکنند، بحرانهای طبیعی جایگاه خاصی دارند. دانشمندان، بحرانهای طبیعی را حاصل تعامل پیچیده زمین و سیستمهای اجتماعی دانسته و قدرت تخریب و یا مدیریت این گونه بحرانها را در چگونگی این تعاملات جستجو میکنند. بحرانهای طبیعی با برهمزدن نظم عادی سیستمهای اجتماعی و از بین بردن یا صدمهزدن به زیرساختهای فیزیکی و روانی امنیت اجتماعی، فضایی را به وجود میآورند که در آن فرصت و امکان برهمخوردن نظم و امنیت به شدت افزایش مییابد. تخریب سکونتگاههای فردی و اجتماعی، راههای ارتباطی، اماکن خدماتی و عمومی به همراه خلأ قدرت سیاسی، شرایط روانی نامطلوب آسیبدیدگان و دهها مورد مشابه دیگر، راه را برای آنچه که امنیتی شدن بحران نامیده میشود، باز میکند.
در رابطه با بخش دوم پرسش، باید عرض کنم که وجود ناکارآمدی، علت اصلی تولید بحران بهشمار میآید. از تنتایج اصلی ناکارآمدی، محرومیت نسبی است. وجود این عوامل شرط لازم برای هر بحران امنیتی تلقی میشود. وقوع حادثة تعیینکننده و نوع مدیریت بحران است که بهعنوان شرط کافی، شکلگیری هر بحرانی را رقم میزنند. ویژگی این الگو آن است که قابلیت تعمیم در هر جامعهای را دارد. بهعبارتی در هر جامعهای مشترک است.
تفاوت بحرانها نیز تابع ویژگیها، عقاید و نگرش بازیگران، محیط اجتماعی و محل وقوع بحران است.
سوال: مدیریت بحرانها به چه عواملی بستگی دارد؟؛ و اصولاً بهترین راهکار برخورد با یک بحران چیست؟
آقای عسگری: به عقیدة بنده، رکن اصلی رسیدن به جامعهای امن، پیشگیری است که در پرسش قبلی به مؤلفههای آن اشاره شد، ولی در مرحلة کنترل، مدیریت بحران به عواملی همچون وجود قوانین و دستورالعملهای بازدارنده، قاطع، مؤثر و منعطف، نیروهای باتجربه، هماهنگی و سرعت عمل نیروهای انتظامبخش، ابزارهای مناسب، شناخت درست از ویژگیهای اجتماعی افراد شرکتکننده در بحران و سایر گروههای جامعه و ... است.
در مورد بهترین راهکار برخورد با یک بحران (به جز بحرانهای طبیعی) باید بگویم که برخورد «نرمافزارانه» میتواند کارایی بیشتری داشته باشد. بهعبارتی روشن، در کنار مباحثی همچون افزایش ظرفیت و آستانة تحمل نظام، ارتقای سطح توانمندی نظام در راستای اقناع افکار عمومی، عمل در چارچوب گفتمان صدقمحوری، مدیریت بحران باید با ریشههای واقعی بحران، برخورد نماید. همچنین با اتخاذ تدابیری مؤثر، مانع از برخورد امنیتی و امنیتیشدن بحرانها شود. تأکید میکنم تنها با وجود کارآمدی است که نظام با شکافهای متراکم مواجه نبوده و برای مثال وقوع یک بحران صنفی (مانند اعتراض دانشجویی) با مشارکت سایر گروهها به بحرانی سیاسی تبدیل نشده و بهعنوان یک «مشکل» نه یک «بحران» قابل حل خواهد بود. البته پس از امنیتیشدن بحران، برخورد قاطع و سریع، راهکاری کارآمد خواهد بود.
سوال: آیا این تحقیق، در نهایت راهکارهایی برای جلوگیری از بهوجود آمدن بحرانها، ارائه میدهد؟
آقای عسگری: یافتههای بنده در این تحقیق بیانگر آن است که افزایش سطح کارآمدی نظام سیاسی، اصلیترین راهکار در جلوگیری از وقوع بحرانها است. «کارآمدی»، به معنای پاسخ گفتن نظام سیاسی به نیازهای جاری مردم و کسب رضایت آنهاست و در بردارندة دو وجه «تأمین نیازمندیها» و «مدیریت مشکلات» است. کارآمدی، نقش تعیینکنندهای در پیشگیری از وقوع بحرانها دارد. البته نظام سیاسی باید تلاش نماید با ایجاد مراکز یا سازوکارهای پایش شرایط اجتماعی، قابلیت خود را در پیشبینی وقوع بحرانها افزایش دهد. همچنین با توجه به نقش مدیریت بحرانها، تلاش برای رسیدن به عالیترین و بهینهترین روشهای مدیریت بحران باید در دستورکار مسئولان قرار گیرد.
سوال: در اجرای این پژوهش با چه محدودیت و مضایقی مواجه بودید؟
آقای عسگری: کمبود منابع و دسترسی دشوار به منابع و اطلاعات موجود، مهمترین محدودیت این تحقیق بود.
سوال: با انجام و خاتمه این طرح تحقیقاتی آیا اجرای پژوهشهای دیگری را در این زمینه ضروری میدانید؟ در صورتیکه پاسخ شما مثبت است چه عناوین و یا موضوعاتی را توصیه مینمایید؟
آقای عسگری: با توجه به تجربهای که از انجام این تحقیق به دست آمد، به نظر میرسد انجام پژوهشهایی با عناوین زیر بسیار لازم و ضروری است:
(1) طرح جامع جلوگیری از وقوع بحرانهای امنیتی
(2) طراحی راهبرد هوشمند مدیریت بحرانهای امنیتی
سوال: در یک بیان کلی تاثیر بحران را بر امنیت اجتماعی چگونه تبیین میکنید؟
آقای عسگری: اگر بپذیریم که امنیت اجتماعی، به معنی فقدان تهدید و رهایی از محدودیتهایی است که مانع انتخاب افراد و گروههای اجتماعی برای پیشرفت است، تداوم بحرانها بهمعنی حل نشدن ریشهای آنهاست و این به معنای مدیریت ناصحیح بحرانها است. در چنین مدیریتی، از عاملی استفاده میشود که از آن بهعنوان «ضریب ایدئولوژیک» نام برده میشود. بهعبارتی، تداوم بحرانها، ضریب ایدئولوژیک نظام را کاهش میدهد. به تعبیر دکتر افتخاری، ضریب ایدئولوژیک، مجموعة اصول، مبانی یا گزارههایی است که به نحوی جامعه آنها را پذیرفته است و برای آنها اعتماد قائل است. بهبیانی دیگر، جامعه نسبت به این موارد حساس بوده و حاضر است به خاطر آنها، برخی شرایط نامساعد و مشکلات را تحمل نماید. مهمترین ویژگی ضریب ایدئولوژیک ایناست که باعث تأخیر در ظهور تهدیدها و بحرانها میشود، هیچ کس نمیتواند و نباید بحرانهای خود را با ضریب ایدئولوژیک مدیریت کند. ضریب ایدئولوژیک تلاش میکند مانع از تولید نارضایتی زیادی شود و در ایجاد نارضایتی فراتر از آستانة تحمل، تأخیر ایجاد میکند. برای مثال اگر برآورد شرایط نشان میدهد که جامعه در آستانة بحران قرار دارد، ضریب ایدئولوژیک، شکلگیری این بحران را تا چند سال به تعویق میاندازد. بنابراین ضریب ایدئولوژیک، برای مدیریت بحران، زمانساز است و این بسیار ارزشمند است.
تأثیر دیگر بحرانها بر امنیت اجتماعی آن است که بحرانها «آستانة تحمل» نظام را کاهش داده و خطقرمزها را گسترش و نظام را گرفتار فرایند امنیتیکردن میکند. ورود یک نظام به فرایند امنیتیکردن بحرانها بهمعنی افزایش احتمال وقوع بحرانهایی بیشتر و حادتر در آینده خواهد بود.
بحرانها، «سرمایة اجتماعی» (بهمثابة یکی از ارکان امنیت اجتماعی) نظام را مخدوش مینماید. سرمایة اجتماعی ناظر بر شاخصهایی است که به تقویت شبکة روابط اجتماعی و تسهیل فرایند گردش امور در این شبکه و در نهایت افزایش کارآمدی آن در عین ثبات یا کاهش هزینههای فعالیت در آن، دلالت دارد. از عناصر اصلی سرمایة اجتماعی، «اعتماد» است. اعتماد، درونمایة سرمایة اجتماعی میباشد. از آنجا که اعتماد، نوعی رفتار ضابطهمند را میرساند، جایگزین بسیاری از منابع قدرتی میشود که در پی وادارساختن افراد به اجرای رفتارهای ضابطهمند هستند. شبکة غیررسمی مراعات متقابل (شامل گونههای خاصی از روابط مانند دوستی، ارتباط خانوادگی و یا مناسبات متقابل فرهنگی)، شبکة رسمی نظارت بر حُسن اجرای ضوابط و شبکة فرارسمی تعهدات اخلاقی (شامل الزامهای فردی و جمعی به اصول اخلاقی با ماهیت فرارسمی) در تولید اعتماد بسیار حائز اهمیت است.
«اعتبار»، دیگر عنصر سرمایة اجتماعی است. اعتبار شامل ابعادی از سرمایة اجتماعی میشود که در حکم پشتیبان بازیگر هستند. بهعبارتی، تصمیمهای بیانشده به استناد به این منابع، معنای اجرایی یافته و مخاطب، نسبت به اجرا و تأثیرگذاری آنها اطمینان مییابد. اعتبار، منبع اصلی تعیین ظرفیت هر یک از بازیگران برای اقدام و یا گمانهزنی در مورد نوع رفتار سایر رقبا و بازیگران است.
از دیگر عناصر سرمایة اجتماعی، «وفاداری» است. وفاداری، هستة اصلی سرمایة اجتماعی است. بهطور کلی همة پدیدهها به نوعی تحت تأثیر باورهای مخاطب خود هستند. بهعبارتی نوعی ارتباط متقابل بین مفهوم – مخاطب وجود دارد که بر نتیجة عملیاتی مفاهیم تأثیر میگذارد. از اینرو، وفاداری را میتوان عنصر نامرئی سرمایة اجتماعی دانست.
«امید و امیدواری» از مؤلفههای بسیار مهم سرمایة اجتماعی است. تحدید چشمانداز زمانی مخاطب و بازیگران به «زمان حال»، نه تنها واقعیت و معنای کامل سرمایة اجتماعی را نشان نمیدهند، بلکه افزون بر آن به نادیدهانگاشتن ابعاد مهمی از آن منجر میشود. بخش قابل توجهی از سرمایة اجتماعی با امیدهایی در ارتباط است که اگرچه ممکن است با نتایج عینی موجود، مطابق نباشد، اما مخاطب را به پیروی و اطاعت – به امید بهرهمندی از مزایای آتی – وا میدارد. بنابراین با از بین رفتن و یا فرسایش سرمایة اجتماعی، جامعه، آبستن بحرانهای گوناگون خواهد شد.
سوال: آیا در این تحقیق امکان دستیابی به یک مدل کلی برای برآورد و پیشبینی بحرانهای موثر بر امنیت اجتماعی به وجود میآید؟
آقای عسگری: با تشکر از پرسش بهجا و عالمانهتان، باید حضورتان عرض کنم که بله، مطالعات بنده مؤید آن است که میتوان الگویی بهمنظور برآورد و پیشبینی بحرانهای موثر بر امنیت اجتماعی ارائه نمود. براساس یافتههای تحقیق انجام شده، باید گفت، به جز بحرانهای طبیعی، میتوان با کاربست الگوی زیر، برآوردی از بروز بحرانهای آینده ارائه کرد.
از سوی دیگر چنانچه دولتی نتواند اقدامهای مناسبی را در حوزة «پیشگیری» انجام دهد، باید در انتظار وقوع بحرانها و انجام اقداماتی برای مهار و کنترل آن بود. از اینرو الگوی زیر که عمدتآً معطوف به تبیین مؤلفههای بحرانهای آینده است، ارائه میشود.
در توضیح الگوی فوق، عرض میکنم که شرایط ساختاری، تبیینکنندة احتمال و زمینههای بروز بحران است و شامل مواردی همچون وجود محرومیت نسبی (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی)، شکافهای سیاسی و ...، نبود مجاری قانونی بیان و پیگیری خواستها و عادلانهنبودن مجاری قانونی و موانع ساختاری مانند برخی اصول قانون اساسی (مانند اصول مشخصکنندة ماهیت نظام سیاسی برای مخالفان آن اصول) و یا نبود احزاب واقعی، میشود.
فشار ساختاری، که گروههای ناراضی را مشخص کرده و آنها را تحت فشار قرار میدهد شامل مواردی همچون اختلاف در دستگاه حاکمه، وجود بیکاری گسترده و بیتوجهی به خواستهها یا نوع عملکرد دولت حاکم (مانند عمل در چارچوب گزارة «هر که با ما نیست علیه ماست»)، میشود. در جوامعی مانند ایران که دولت، منشأ بسیاری از امور است، در بیشتر موارد، نوک پیکان حملات متوجه دولت است. در برخی موارد، این فشار ساختاری با بسترسازیها انجام میشود. در چنین شرایطی، این فشار ساختاری همزمان با عقاید تعمیمیافته خواهد بود.
عقاید تعمیمیافته، منبع فشار را مشخص میکند، ویژگیهای معینی را به این منبع نسبت میدهد و واکنشهای معینی را در قبال فشار معرفی میکند، آگاهی لازم را برای مشارکت ایجاد میکند. ابزارهای این آگاهیبخشی صدور بیانیه، اطلاعیه و مطالب نشریات و رسانهها است. این ابزار بهراحتی میتوانند از طریق تکرار، در راستای گفتمانسازی بهخدمت گرفته شوند.
عوامل تسریعکننده، واقعهای است که یک موقعیت فشار یا شرایط ساختاری را ایجاد، تسریع یا بزرگنمایی میکند. عامل تسریعکننده، عقاید تعمیمیافته را به واقعیت عینی پیوند میدهد. این عوامل میتوانند یک اتفاق یا اشتباه کوچک باشند. شایعه نیز از دیگر عوامل مهم است. به باور برخی صاحبنظران مانند صلاح نصر، بحران حادث نمیشود مگر آنکه شایعاتی وجود داشته باشد که آن را برانگیزد، همراهی کند و بر شدتش بیفزاید. این عوامل، فرصت ابراز اعتراضهای صلحآمیز را از بین میبرند.
همانگونه که در شکل نشان داده شده است، دلیل اینکه برخی عوامل تسریعکننده مانند حوادث، اشتباهها و ... در برخی مواقع منجر به بروز بحران میشود و در برخی دیگر از موارد، این کارکرد را ندارد، بهنظر میرسد تحت تأثیر این دو عامل است: عامل ضریب ایدئولوژیک و عامل دیگر، وجود برنامهریزی و صحنهگردانهایی در پسحوادث.
عامل مهم دیگر، بسیج مردم است. بدون بسیج مردم، هیچ بحرانی شکل نمیگیرد. در بیشتر بحرانها تلاش میشود در (مرحلة نخست) گروههای اجتماعی با تحریکپذیری بالا مانند دانشجویان و یا گروههای فرصتطلب مانند اراذل و اوباش، بسیج شوند.
عملکرد مدیریت بحران، عامل مهم دیگر است. این عملکرد شامل دو نوع اقدام «پیشگیری» (شامل از بین بردن شرایط ساختاری یا فشارهای ساختاری) و «اقدامهای پس از بحران» مانند عملکرد نیروهای انتظامبخش، دادگاهها، رسانهها، اشخاص متنفذ و ... است.
سوال: لطفاً برخی مؤلفهها و شاخصههای مهم و کلی بحرانهای موثر بر امنیت اجتماعی را بیان و توضیح دهید.
آقای عسگری: رفتار بحرانهای مؤثر بر امنیت اجتماعی تحت تأثیر متغیرهای زیادی قرار دارند که مهمترین آنها بازیگران و ویژگیهای آنها، میزان برخورد خشونتآمیز، منطقه و بافت جغرافیایی، روشهای حل و فصل بحران و تعدد و تنوع مسائل چالشبرانگیز در هر یک از آنها است که در ادامه توضیحات مختصری در مورد هر یک از آنها ارائه میشود:
مؤلفة نخست، بازیگران مؤثر بر هر یک از بحرانها است. بازیگران، اجزای اصلی تشکیلدهندة یک سیستم اجتماعی هستند. به همین دلیل، سیستمها بر اساس تعداد و نوع بازیگران قابل تفکیک از یکدیگر هستند. ماهیت اغلب بحرانها در گرو نسبت بین «منافع» بازیگران مختلف است. هر گاه بازیگران از منافع مشترک برخوردار باشند، تهدیدات، به اختلاف تاکتیکی که سطحیترین نوع تهدید است، تمایل پیدا میکنند. در مقابل، هرگاه منافع، مبتنی بر تعارض باشد، پدیدهها قابلیت بالایی برای تبدیلشدن به تهدید را دارا خواهند شد. همچنین بین میزان سرایت بحران و تعداد بازیگران ارتباط وجود دارد. تعداد بازیگران، شاخصی برای قلمرو و پیچیدگی بحرانها را افزون بر سایر ویژگیها نشان میدهد. هر چه تعداد بازیگران بحران افزایش یابد، این تهدید بیشتر به صورت تصاعد هندسی و نه حسابی افزایش خواهد یافت و روند مذاکره و چانهزنی را با مشکلات بیشتری مواجه خواهد کرد. افزون بر موارد بالا، برای مشخص نمودن بازیگران یک بحران احتمالی میتوان پرسشهایی را به شرح زیر طرح نمود:
یک. چه افراد و گروههایی تحت تأثیر قرار میگیرند؟
دو. چه گروههایی علاقهمند به موضوع میباشند؟
سه. چه گروههایی در حال حاضر درگیر موضوع بوده و چه کسانی در آینده درگیر خواهند شد؟
مؤلفة دیگر، جایگاه برخورد خشونتآمیز در هر یک از بحرانها است. بحرانهای اجتماعی، از حادثه تکاندهنده، اقدام، رویداد یا تغییر شرایطی به وجود میآیند که اختلال شدید در تعامل میان اجزای سیستم یا بازیگران، از پیامدهای طبیعی آنها خواهد بود. این اختلالات، انواع رفتارهای گوناگون که در زمره رفتارهای خشونتآمیز با درجات متفاوت هستند را در بر میگیرد. هر بحران اجتماعی را میتوان بر اساس میزان خشونت به کار گرفته شده در شکلگیری و مدیریت آن متمایز ساخت. اگر بحرانی با جرقههای خشونتآمیز آغاز شود، برخوردهای خشن در شیوههای مدیریت بحران را از سوی بازیگران تقویت میکند. تحقیقات نشان میدهند، خشونت، نتیجه تأثیر پیچیده و چندجانبه عوامل فردی، ارتباطی، اجتماعی و محیطی بوده و بافت فرهنگی تأثیر بسزایی در تعریف دامنه و نوع آن دارد. مطالعات زیادی درباره این ابعاد، در کشورهای مختلف انجام شده که اغلب حول عواملی نظیر ماهیتشناسی، پراکنش جغرافیایی، گروههای در معرض خطر، ابزارها و محرکهای خشونتزا، نوعشناسی و مهمتر از همه تعیینکنندههای اجتماعی شکل گرفته است. هر بحران ممکن است موجب در هم شکسته شدن روابط و بافتهای اجتماعی و حمایتی شده و در انگارههای مورد انتظار بهنجاری که بازیگران مختلف (دولت، قربانیان، میانجیگران، معترضان و حامیان آنها) اعمال لحظه به لحظه خود را بر اساس آنها انجام میدهند، انحراف به وجود آورد. در این شرایط بازیگران دخیل در بحران ممکن است رفتارهایی را بروز دهند که با شرایط عادی متفاوت بوده و در برخی از موارد منجر به تهدیدات خشونتآمیز بر علیه دیگران شود. اهمیت متغیرها و تعیینکنندههای اجتماعی، در بروز رفتارهای خشونتآمیز، پژوهشگران بسیاری را بر آن داشت که با مطالعه موردی مناطق مختلف جهان، میزان تأثیرگذاری این تعیینکنندهها را بیشتر مشخص کنند. بسیاری از بحرانهای اجتماعی که در تعارضات زبانی و قومی، توزیع نامناسب جمعیت، تغییرات آب و هوایی، حاشیهنشینی، نابرابریهای اقتصادی، ارزشها و باورهای متداول، مهاجرتپذیری و دهها مورد دیگر نمود پیدا میکنند را از جمله عواملی میدانند که میتوانند در ظهور و بروز رفتارهای پرخاشگرانه در مناطق مختلف جهان، نقش اساسی بازی کنند.
عامل دیگر، تأثیر منطقه و بافت جغرافیایی بر تشدید یا تخفیف بحرانها است. در یک نگاه ساختاری، موقعیت و جایگاه جغرافیایی منطقه در کلیت ساختار نظام جغرافیایی ملی و یا حتی بینالمللی تعریف و بر اساس قضاوت کنشگران مختلف دائماً این جایگاه مورد ارزیابی قرار میگیرد. از لحاظ سطح تحلیل و نظریه سیستمها، عامل جغرافیا نه تنها نوع ویژهای از خرده نظامِ یک سیستمِ مشخص است، بلکه بهعنوان یکی از ویژگیهای مهم خرده نظامهای سیاسی و اجتماعی مطرح و به عنوان یک عامل راهبردی محسوب میشود. جنبة جغرافیایی یا فضایی یک بحران عبارت است از منطقهای که بحران در آن روی داده و یا میدهد. این جنبه ممکن است بر شیوه اولیه مدیریت بحران، وسعت و اندازه مداخله بازیگران و پیامدهای بحران، تأثیرگذار باشد. عامل جغرافیا میتواند الگوی گسترش بحرانها را با یکدیگر متفاوت کند. فرصتها و محدودیتهایی که از این بابت تولید میشود، بازیگران را در وضعیت خاص قرار داده، موجب کانالیزهشدن رفتار بحران میشود. به زبان ساده، عامل جغرافیا میتواند در بسیاری از مواقع نقش زمین بازی در میادین ورزشی و یا صفحه شطرنج را بازی کند. در حقیقت، قواعد بازی، متأثر از منطقهای خواهد بود که در آن بازیگران در تعاملی دوستانه یا خصمانه قرار میگیرند. این منطقه ممکن است برای برخی از طرفهای درگیری، تسهیلکننده و عامل مثبت باشد و برای بازیگران دیگر یک مانع جدی بوده و سبب تضعیف آنان شود. از سوی دیگر، تهدیدها و آسیبهای ناشی از بحرانهای اجتماعی، اغلب تابع مسافت هستند. عامل مسافت، فاصله مناطق بحرانزا یا بحرانزده را تا مراکز اصلی قدرت و بقیه سیستمهای مجاور نشان میدهد. هر اندازه این فاصله کوتاهتر باشد امکان اهمیتیافتن بحران در نزد نخبگان سیاسی بیشتر خواهد بود. فاصله بین مناطق بحرانزده تا مراکز حساس و حیاتی نیز از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و میتواند متغیرها یا بازیگران جدیدی را به فرایند آغاز و انجام بحران وارد نماید. تراکم نسبی جمعیت - فاصله از کانونهای بحرانی، چگونگی توزیع امکانات و جمعیت در آنها - اماکن تاریخی و باستانی - مقاوم بودن شریانهای حیاتی - نقش و اهمیت کارکردی منطقه در معرض خطر در بقیه مناطق، از شاخصهای مهم تأثیرگذار در این بخش از مطالعه آسیبپذیری قرار گرفته و میتوانند حجم بحران (شدت، دامنه و دوام) را افزایش یا کاهش دهند.
متغیر مهم دیگر، روشهای مورد استفاده برای حل و فصل بحرانها است. مدیریت بحران یک علم کاربردی است که بهوسیله مشاهده نظاممند بحرانها و تجزیه و تحلیل آنها در جستجوی یافتن ابزاری است که توسط آنها بتوان از بروز بحرانها پیشگیری کرده و یا در صورت بروز آنها درخصوص کاهش اثرات و بهبود اوضاع اقدام نمود. به طور کلی، منظور از مدیریت بحران استفاده از تاکتیکها و استراتژیهای سیاسی و غیرسیاسی برای محدود کردن یک اختلاف و جلوگیری از بروز تنش است. در این شرایط مدیریت بحران تلاش خواهد کرد با کاهش و کنترل حجم بحران از شدت، گستره و دوام آثار مخرب بحران جلوگیری کرده و بحران را به نقطه پایان خود که در آن تهدیدات، فشار زمان و احتمال خطر برای تصمیمگیران تا سطح قبل از آغاز بحران رسیده باشد، کاهش دهد. از سوی دیگر، میان روشهایی که برای حل و فصل بحرانها در نظر گرفته میشود با حوزهای که بحران به آن منتسب میشود ارتباط معنیداری وجود دارد. اگر توسط بازیگران اصلی، بحرانی فرهنگی به اشتباه به حوزه امنیتی منتسب شود، گزینههای مدیریتی برای حل و فصل بحران از درون راهحلهای امنیتی جستجو و انتخاب میشود. به طور کلی، شکل، نوع، ماهیت، گستره و دیگر ابعاد مختلف بحران نقش اساسی در انتخاب روشهای مدیریت بحران دارند. چنانچه بین ابعاد بحران و روشهای حل و فصل بحران تناسب وجود نداشته باشد ممکن است هر اقدامی موجب وخیمترشدن اوضاع شود. بحرانی که دراساس، اقتصادی است بیش از هر روش دیگری به راهکارهای اقتصادی نیاز دارد. در روشهای خشونتآمیز، کاربرد خشونت از سوی بازیگران به عنوان یک شیوه مدیریت بحران محسوب میشود. بحرانهایی که خطرناک و جدی توصیف میشوند، معمولا درجهای از خشونت در مدیریت بحران را به همراه دارند. در روشهای غیرخشونتآمیز تلاش خواهد شد تا استفاده از زور و اجبار جای خود را به اقداماتی مانند مذاکره و سازش دهد. هر یک از این روشها نتایج متفاوتی را برای بازیگران مختلف به دنبال داشته و سطح مشخصی از رضایت را رقم خواهند زد. گسترش و توسعه بحران به انعطافپذیری جاری در نظام مدیریت بحران بستگی دارد. اگر نظام تا حد زیادی از انعطافپذیری عادی و منظم برخوردار باشد و از قبل روشهای نهادینهشدة برخورد با مشکلات را بداند، میتواند پاسخی مناسب به بحران بدهد. این پاسخها در سیستمهای خشک و غیر قابل انعطاف بیشتر به سمت روشهای خشن و در سیستمهای منعطف به روشهای نرم گرایش نشان میدهند. یکی از گامهای مؤثر در مدیریت تهدید، خارج کردن تهدیدات امنیتیشده از حوزه امنیتی است. این خروج میتواند به صورت سیاسیکردن، حقوقیکردن ... و یا عمومیکردن تهدید جلوهگر شود. تا زمانی که تهدید امنیتی به حوزههای ماقبل خود یا سطوح پایینتر نرفته باشد و یا به گونهای کامل، طرد و یا حذف نشده باشد، هنوز تهدید امنیتی است و شرایط مرتبط با یک تهدید امنیتی برقرار است.
از دیگر مؤلفههای با اهمیت، میتوان به تعدد و تنوع مسائل چالشبرانگیز در هر یک از بحرانها اشاره کرد. هر بحران اجتماعی، مولود مسائل و مشکلات گوناگونی است که شناخت ابعاد و ویژگیهای آنها از قدمهای اولیه در مدیریت بحران خواهد بود. به همین دلیل شناخت تعدد و تنوع مسائل چالشبرانگیز نقش تعیینکنندهای در تمامی مراحل گوناگون حیات بحرانها بر جا میگذارد. مطالعات میدانی نشان میدهد که هر بحران مؤثر بر امنیت اجتماعی میتواند مبتنی بر یک مسئله، دو مسئله یا سه مسئله و بیشتر و یا ترکیبی از آنها باشد. هر اندازه تعدد و تنوع مسائل چالشبرانگیز در بحرانی بیشتر باشد طبیعی خواهد بود که آن بحران رفتار به نسبت پیچیدهتری را از خود به نمایش گذارد. به دلیل ماهیت بحرانهای اجتماعی بیشتر آنها شامل تعداد زیادی مسائل چالشبرانگیز بوده که در ترکیب با یکدیگر وضعیتی به شدت پیچیده به وجود میآورند. مسائل چالشبرانگیز را میتوان یک نیاز، یک کمبود، یک محدودیت، یا یک نارضایی محسوس در جامعه دانست که قابل تشخیص و احساس است و راهحلی برای آن، جستجو میشود. بنابراین زمانی میتوان موضوعی را مشکل قلمداد کرد که نیاز به حل آن احساس شود و در مورد آن خطمشی قبلی وجود نداشته باشد، و یا اگر وجود دارد، با وضعیت جدید قابل انطباق نباشد. مشکلات زمانی چالشبرانگیز شده و به صورت مسئلهای در جامعه عنوان میشوند که از حیث موضوع، وسعت، شدت، حاد بودن و دلایل آن، مدیران و رهبران جامعه را به چارهاندیشی وادار کنند.